همدلی چه نقشی در تعلق سازمانی و مشارکت کارکنان دارد؟

وقتی بعد از یک ترم مرخصی دانشگاه، می‌خواستم سال جدید تحصیلی را شروع کنم، پر از سرگردانی و سردرگمی بودم. نمی‌دانستم کلاسم دقیقا در کدام طبقه است و آموزش دانشکده چه درسی را برای روز شنبه ساعت 10 صبح ارائه کرده است. اولین روز دانشگاه نه‌تنها استادها را نمی‌شناختم که گرفتار نشناختن هم‌دوره‌ای‌ها هم بودم و خلاصه تا یک ماه با احساسات متناقضی دست‌وپنجه نرم می‌کردم.

احساس غریبگی در محیط ناآشنای دانشگاه برای یک ترم اولی، استرس تحویل و تسلّط به وظایف در محیط کاری جدید و گرفتار شدن در شهر غریب با خرابی ماشین نمونه‌هایی آشنا از سردرگمی و سرگردانی در لحظات زندگی است؛ لحظه‌هایی که نیازمند حس عمیق دلگرمی، همدلی و راهنمایی از دیگران برای پیدا کردن خود و حفظ آرامشمان هستیم.
آن روز در دانشگاه بعد از اینکه زمان زیادی را در کلاس سال بالایی‌ها گذراندم و به زحمت کلاس 417 را پیدا کردم، هم‌دوره‌ای‌ها به من کردند. از همان‌ها شنیدم که غیبت سه ماهه‌ام چه دردسرهایی را به همراه داشته است و اسم و فامیلم نُقل اتاق اساتید بود. با راهنمایی آنها جزوه‌ها را از انتشارات کپی گرفتم، سلف غذا را پیدا کردم و خلق‌وخوی استادها را از نگاه دوستان جدیدم شناختم.

اولین حضور در محیط جدید

وقتی برای اولین بار در محیط جدیدی قرار می‌گیریم و قرار است که آنجا نقطه عطف زندگی‌مان باشد یا حداقل برای دوره مشخصّی زمان زیادی را به خود اختصاص دهد؛ نیاز زیادی به تجربه حس همدلی داریم. کشش و میل درونی تا شرایط ما از طرف دیگران درک و آنچه در دلمان می‌جوشد، دیده بشود. در واقع من آن روز با همراهی، حضور هم‌دوره‌ای‌ها و درک شدن از سوی آنان تا حد زیادی آسوده شدم.

اولین روز کاری

 

علاوه‌بر حس ملموس و آشنا یک ترم اوّلی در دانشگاه، هنگام شروع اولین روز کاری در سازمانی جدید استرس‌ها و نگرانی‌های زیادی داریم. نگرانی‌هایی که از پیدا کردن میز کار و تحویل گرفتن سیستم شروع می‌شود و به تحویل وظایف و قرار گرفتن در جریان روند روزانه کارها می‌رسد. در چنین شرایطی به همراهی کسی نیاز داریم تا از دل تجربیات قدیمی خود، ما را با بالا و پایین محیط کار آشنا کند. به هر حال هر کسی روز صفری در آن محیط داشته است و ما هم هنگامه شروع کار به استفاده از تجربه‌ها نیاز داریم.
یکی از راه‌های جا انداختن حس همدلی در شخصیتمان اشتراک‌گذاری تجربیات و جهان زیسته‌مان با دیگران است. مثلاً وقتی به صحبت همکار تازه‌کارمان گوش می‌دهیم، متوجه می‌شویم زمانی نه‌چندان دور، ما نیز با مسئله او دست‌وپنجه نرم کردیم تا راه حلش را پیدا کنیم. حالا می‌توانیم تجربه زیسته خود را با او در میان بگذاریم تا راحت‌تر به شرایط تازه مسلّط شود. این اشتراک تجربه نوعی از همدلی با دیگران است. البته به آگاهی زیادی نسبت به ابعاد درونی‌مان نیاز دارد تا بتوانیم به‌موقع از این تجربیات استفاده کنیم.

همدلی در محیط کاری

اینکه بخواهیم راحت‌تر به وظایفمان در سازمان جدید مسلط شویم یا از پس حل چالش‌های کاری بربیاییم، علاوه بر هوش و تلاش خودمان به تجربه حس مشارکت و همدلی با کارکنان نیاز دارد.

به فراخور مسئولیتم گاهی‌اوقات تعاملات و گفتگوهای کاربران شبکه اجتماعی همسا را در بانک سامان مرور می‌کنم. گاهی اتفاقات شیرین و خوشایندی از رفتار همدلانه کارکنان محترم سامان در همسا دیده می‌شود که با خواندنشان به وجد می‌آیم. مثلاً یکی از کاربران پستی را منتشر کرد. دوست ما به سمنان سفر کرده بود، در آن شهر ماشینش خراب شد و چند ساعتی در شهر غریب گیر افتاده بود. کاربران سمنانی نیز با خواندن این پست همراهی خوبی را از خود نشان دادند و کمک کردند تا او کمتر احساس تنهایی کند. در شرایط مشابه، در کنار بیرون آمدن از آن وضعیت دشوار، دوست داریم با پیدا کردن آشنایی، احساس تنهایی را از خود دور کنیم و به وضعیت مسلّط شویم. آن کاربر سمنانی چنین تجربه‌ای را داشت و این یکی از تجربیات خوشایند من در مرور تایم‌لاین بود.

در ادامه این یادداشت، درباره گفتگوی سازمانی و همدلی صحبت می‌کنم تا بهتر بتوانیم جریان مشارکت و کمک کردن را در سازمان به راه بیندازیم.

گفتگوی سازمانی در مبارزه با سکوت سازمانی

سکوت منفعت بسیاری برای ما دارد. ما در ناخودآگاه‌مان یاد گرفته‌ایم که با سکوت، منفعت‌هایی به دست آوریم. می‌توانیم در جمع همکاران فردی فروتن، قابل احترام و خویشتن‌دار جا بیندازیم و خود را از مواجهه و خجالت‌زدگی حفظ کنیم. این منافع با غریزه بقا ارتباط نزدیکی دارد و حفظ موقعیت شغلی و ارتقای آن ما را به سکوت بیشتر سوق می‌دهد. این سکوت ما کم‌کم به مارپیچ سکوت در کل سازمان تبدیل میشود و گاهی لازم است که تلاش‌های زیادی برای شکستن آن انجام دهیم.

سکوت با وجود جذابیّت‌هایی که دارد، بسیار برای سازمان پرهزینه است و بار روانی زیادی را برای افراد ایجاد می‌کند. تاحدّی که حس خشم، تحقیر و رنجش در وجود فرد تلنبار می‌شود. درنتیجه تعاملات او را مسموم می‌کند و روی بهره‌وری او اثر منفی دارد. برای همین شایسته‌تر است که به مبارزه با سکوت سازمانی برویم.

برای شکستن این سکوت سازمانی و رسیدن به گفتگوی سازمانی ، نه‌تنها مدیران ارشد بلکه همه ما باید با انگیزه بجنگیم و برای جا انداختن صراحت و اظهار نظر همراه با احترام تلاش کنیم. سلاح مناسب برای این مبارزه که به آن نیاز داریم، شجاعت و خلاقیت است و در کنار هم قرار گرفتن آن می‌تواند به پیروزی ما در این جنگ منجر شود.

سلاح شجاعت

عملکرد هر سازمان به کیفیت کار تک‌تک کارکنان بستگی دارد و نیازمند ما است. دانستن این نکته به ما کمک می‌کند که نقش خودمان را در سازمان به رسمیت بشناسیم و با شجاعت نظرات خودمان را با حفظ احترام بیان کنیم تا سازمان دیدگاه ما را بشنود.

سلاح خلاقیت

خلاقیت را برای بیان دیدگاه خود به کار بگیریم و به شیوه‌ای متفاوت از آداب مرسوم سازمان خود عمل کنیم. باید این خلاقیت را در حوزه‌هایی به کار برد که سازمان به تغییر نیاز دارد و ارائه آن می‌تواند به راهکارهای موثری منجر شود.

همدلی

ما با ویژگی همدلی می‌توانیم دنیا را از زاویه دید دیگری نگاه کنیم و متوجه شویم که نگاه دیگری به‌جز ما هم در دنیا وجود دارد. در نقطه مقابل وقتی کسی با ما همدلی می‌کند، او را همدل و فداکار می‌دانیم. به این معنا که از خود، گذشته است تا به مرحله همدلی برسد. شاید همدلی، خودخواهی ما را تعدیل کند ولی دستیابی به آن قدری متفاوت با باور رایج است. همدلی نوعی تامل و نگاه درونی نامعمول است؛ نگاهی که ما را به جنبه‌های کمتر آشنای ذهنمان می‌برد. آشنایی با این جنبه‌ها کمک می‌کند تا تجربیات خود را در طول زندگی به یاد آوریم و در موقعیت مشابه آن را با دیگری در میان بگذاریم.

در واقع با همدلی به دنبال اشتراک تجربیات و زیست‌جهانمان هستیم و کنار یک شخص متفاوت به شباهتی در عمق زندگی‌مان می‌رسیم. بنابراین، با استفاده از این اشتراک تجربه می‌توانیم به همکاران خود در سازمان کمک کنیم؛ مثلاً همکاری که تازه کارش را آغاز کرده است یا به کمک ما نیاز دارد. همدلی پنجره‌ای از ارتباطات عمیق را مقابل ما باز می‌کند، به‌راحتی می‌توانیم با دیگران رفاقت کنیم و همراه با آنان از رازها و آرزوهای ژرفشان باخبر شویم.

منابع

مقالات و کتاب‌های بسیاری برای مطالعه درباره همدلی و گفتگو توأمان با احترام وجود دارد. من برای نوشتن این یادداشت از دو کتاب «هوش عاطفی» آلن دوباتن و «درباره ارتباطات» هاروارد بیزینس از کتابخانه شرکت استفاده کردم. کتاب اول مهارت‌های عاطفی کاربردی در محیط کار را معرفی می‌کند که کلید بلوغ عاطفی محسوب می‌شوند. کتاب دوم در واقع ده مقاله Harvard Business در حوزه ارتباطات است که نشر هنوز این مقالات را جمع‌آوری و ترجمه کرده است.

اگر شما هم مثل من دوست دارید معنای همدلی و احترام را به دور از کلیشه‌ و کاربردی در زندگی روزانه بشناسید و آن را در زندگی روزانه خود به‌کار بگیرید، مطالعه این دو کتاب را از دو نشر «کتاب‌سرای نیک» و «هنوز» پیشنهاد می‌کنم.

آخرین داستان‌ها

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید